۱۸ سوالی که پس از شکست در کنکور باید از خود بپرسید

0 228

اگر پس از کنکور، نسبت به دست‌یابی به رتبه‌ی مد نظرتان خوش‌بین نباشید، در محاصره‌ی احساسات و برداشت‌های متفاوت قرار می‌گیرید. آبشخور تصمیمات آتی شما همین احساسات و تفکرات‌تان خواهد بود؛ تصمیماتی که چه بسا مسیر زندگی شما را به‌کلی دگرگون کنند. وقتی از عملکرد خود در کنکور راضی نیستید، به معنای آن است که یک تجربه‌ی ناموفق را پشت سر گذاشته‌اید. اگر کورکورانه به گذرگاه‌های بعدی مثل ازدواج، سربازی، مهاجرت یا بازار آزاد کوچ کنید تا بخت خود را آنجا بیازمایید، به احتمال زیاد به استقبال یک ناکامی بزرگ‌تر رفته‌اید. در ادامه‌ی مقاله، در خصوص تحلیل و بررسی این تفکرات و احساسات و سؤالاتی که پس از شکست در کنکور باید از خودتان بپرسید، توضیحاتی ارائه می‌دهیم.

لیست سوالات :

  1. عملکرد نامطلوبم در کنکور چه علتی دارد؟

  2. آیا فکر کردم که باید حتما شبیه الگوی پیشنهادی فلان مشاور درس بخوانم؟

  3. آیا فکر کردم باید فقط در فلان رشته قبول بشوم و لاغیر؟

  4. آیا پشیمانم از اینکه در کلاس‌های آمادگی کنکور شرکت نکردم؟

  5. آیا فکر می‌کردم ثبت‌نام در کلاس کنکور، به معنیِ قبول شدن در کنکور است؟

  6. آیا با خیال‌پردازی، خام‌اندیشی یا بی‌هدف به استقبال کنکور رفتم؟

  7. آیا منابع تستی را روی هم تلنبار کردم و از هیئت و هیبت آنها ترسیدم؟

  8. آیا رشته‌ای که انتخاب کرده‌ام، متناسب با توانایی‌هایم است؟

  9. آیا اولین بار که دانشگاه را دیدم، روز کنکور و در حوزه‌ی امتحانی بود؟

  10. آیا می‌خواهم سرنوشتی مشابه این دانشجویان داشته باشم؟

  11. آیا والدین با حمایت بیش‌ازحد یا با تمنا و اندرز، از من توقع بی‌جا داشتند؟

  12. آیا واقعا می‌خواهم به دانشگاه بروم؟

  13. آیا می‌دانم چه می‌خواهم؟

  14. آیا می‌خواهم دوباره از یک سوراخ گزیده شوم؟

  15. حالا با این وضعیت انتخاب رشته بکنم یا نه؟

  16. برای انتخاب رشته باید به چه نکاتی توجه کنم؟

  17. آیا حاضرم برای پذیرفتن مسائل پیشِ رو آماده شوم؟

  18. کنکور در مقایسه با کل زندگی‌ام چقدر اهمیت دارد؟

۱. عملکرد نامطلوبم در کنکور چه علتی دارد؟

قبل از غرق شدن در هر احساسی و پیش از پذیرفتن هر باوری نسبت به خود، خانواده، جامعه، زندگی و … کمی صبر کنید تا آتش هیجانات‌تان فروکش کند. آنچه گذشته‌، دیگر مثل تیرِ رهاشده از چله‌ی کمان، از دست رفته است. در این بین مهم آن است که اشتباهات قبلی را دوباره به همان شکل تکرار نکنیم یا دست‌کم احتمال خطا را به حداقل ممکن برسانیم، چیزهایی را که می‌توانیم کنترل کنیم، بشناسیم و برای مهار آنها برنامه ریزی و اقدام کنیم. پس قدم اول معلق نگه داشتن احساسات و پذیرفتن باورهاست.

بعد از آن با خود روبه‌رو شوید. به عبارتی، با روراستی، صراحت، صمیمیت و عقلانیت عملکرد خود را مرور کنید. ببینید چه چیزی موجب نارضایتی شما از نتیجه‌ی کنکور شد؟ آیا غفلت کردید؟ آیا سستی و کم‌همتی کردید؟ آیا بیش از اندازه روی توانایی‌های خود حساب باز کردید؟ آیا خود را با شاگرد زرنگ‌ها مقایسه کردید و روحیه‌تان را باختید؟ آیا استرس و ترس از شکست، باعث شد به‌اندازه‌ی کافی اعتماد به نفس نداشته باشید؟ آیا در دوره‌ی کنکور از حمایت عاطفی لازم بهره‌مند نبودید؟ آیا با مشکلات بزرگ‌تر و جدی‌تری مثل فوت یکی از اعضای خانواده، ازدواج، طلاق، ابتلا به بیماری صعب‌العلاج و … مواجه شدید؟ باید اینها را تحلیل کنید، در غیر این صورت با سهل انگاری و درنتیجه با اقدام نسنجیده، هیچ بعید نیست به دست خود آینده‌تان را تباه کنید.


۲. آیا فکر کردم که باید حتما شبیه الگوی پیشنهادی فلان مشاور درس بخوانم؟

امروزه یکی از پردرآمدترین شغل‌ها، مشاوره‌ی کنکور و انتخاب رشته است. هرکس روش خاص خود را دارد. یکی تبلیغات عجیب‌وغریب می‌کند، آن یکی وعده و وعید می‌دهد، دیگری مهندسی معکوس یاد می‌دهد. به هر صورت، هرکسی در بوق خود می‌دمد و شما را به یک طرفِ بازار فرا می‌خواند. جالب آنجاست که اگر در اجرای دستورات او ناکام باشید، بدون پذیرش هیچ مسئولیتی، کسانی را مثال می‌زند که به موفقیت رسیده‌اند.

برخی نیز مشاوره‌ی انتخاب رشته می‌دهند. آنها غالبا به‌اندازه‌ی یک دانشجوی ترم اول از شرایط فعلی دانشگاه و قوانین آن مطلع نیستند. این افراد کاسب‌کار عرصه را بر مشاوران دلسوز و کاربلد تنگ کرده‌اند. اینها بدون آنکه از شما شناختی داشته باشند، بدون آنکه علاقه‌ی شما را در نظر بگیرند، بدون آنکه به شما کمک کنند کهتصمیم گیری و انتخاب را بیاموزید و مسئول انتخاب خود باشید، صرفا براساس رتبه‌ی شما و براساس عرف جامعه، برای شما انتخاب رشته می‌کنند. آنها رشته‌ای را انتخاب می‌کنند که خودشان دوست دارند یا فکر می‌کنند از همه بهتر است. به این ترتیب، به‌راحتی به ترجیحات شما پشت پا می‌زنند. حاضر نیستند شنونده‌ی شرایط خاص زندگی شما باشند. آنها یک نسخه‌ی از قبل پیچیده دارند و منتظرند نوبت مشاوره تمام شود و نفر بعدی داخل بیاید.

با وجود این، قطعا در انتخاب رشته، آزمون، منابع تستی، دانشگاه و … به مشورت افراد کارکشته نیاز خواهید داشت، اما هشیار باشید که مبادا در دام افراد یادشده بیفتید، زیرا اکثر آنها چیزی را به دیگران توصیه می‌کنند که خودشان نتوانسته یا نخواسته‌اند انجام بدهند. دکتر غلامعلی افروز این افراد را کنکورچی و فعالیت آنها را کنکورگری نامیده است. پس هیچ‌گاه تحت تأثیر چنین مطالبی، انتظار غیر واقع‌بینانه از خود نداشته باشید، در غیر این صورت عمیقا به عزت نفس تان صدمه وارد کرده‌اید.


 ۳. آیا فکر کردم باید فقط در فلان رشته قبول بشوم و لاغیر؟

شخصی را می‌شناختم که وقتی کنکور می‌داد، پدر مرحومش ۶۶ ساله بود. او می‌خواست در رشته‌ی ژنتیک قبول شود تا پس از کسب تخصص، بتواند بیماری خاص پدرش را درمان کند. برای این کار مجبور بود رتبه‌ی بسیار خوبی در کنکور به‌دست آورد. مشکلاتی که داشت به کنار، این انتظار غیرواقع‌بینانه و فراتر از توانایی‌اش، مزید بر علت شد که حال بسیار بدی پیدا کند، طوری که عاقبت عملکردش در کنکور، فرسنگ‌ها با آنچه می‌خواست تفاوت داشت. همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، نیت او خیر بود، اما برای تحقق آن، توانایی و آمادگی لازم را نداشت؛ لذا با ارزیابی نادرست از توانمندی‌های خود، راه‌حلی را برای حل‌وفصل مشکل خود برگزید که درنهایت به ناخوش‌احوالی و ناکامی‌اش منجر شد، بی‌آنکه به هدفش رسیده باشد.

با توجه به همین مثال، باید یادآور شویم که شناخت انگیزه‌ها بسیار مهم است. شما هم مثل ما، دوره‌ای را می‌گذرانید که به احتمال زیاد هنوز با واقعیت‌های مهم‌تر زندگی روبه‌رو نشده‌اید. این اصلا نه عیب است و نه مایه‌ی شرمساری. مگر منطقی است که از کودک ابتدایی انتظار داشته باشیم انتگرال و مشتق و نسبت‌های مثلثاتی را بداند؟ یا مثلا بتواند بُرد پرتابه و شتاب متحرک را محاسبه کند؟ لذا قبل از هرگونه تصمیم در صدد شناخت فردی و انگیزه‌های خاص خود باشید. در قسمت دوم این مقاله، دراین‌باره مفصل توضیح داده خواهد شد.


۴. آیا پشیمانم از اینکه در کلاس‌های آمادگی کنکور شرکت نکردم؟

سوال پس از شکست در کنکور

شاید شما هم مثل بسیاری از هم‌دوره‌ای‌هایتان نتیجه‌ی نامطلوب خود را حاصل عدم حضور در کلاس‌ها و آزمون‌های آزمایشی فلان مؤسسه می‌دانید. شاید حق با شما باشد. چه بسا حضور در این کلاس‌ها و آزمون‌ها می‌توانست به شما کمک کند، اما قطعا نه به‌تنهایی.

همه‌ساله در تلویزیون ده نفر اول هر رشته را به شما نشان می‌دهند. آنها می‌گویند به‌مدت چند سال در فلان آموزشگاه بوده‌اند و این‌طور به شما القا می‌شود که دلیل موفقیت‌شان، صرفا حضور در آموزشگاهِ نام‌برده بوده است. اما آیا آنها ده‌ها هزار داوطلب دیگر خود را هم به شما نشان می‌دهند؟ آیا می‌گویند اینها هم سر همین کلاس نشستند و در همین آزمون شرکت کردند؟

با وجود این، به نظرم نمی‌شود بی‌حساب و کتاب، به وجود مؤسسات کنکور و خدمات آنها خرده گرفت. همان‌طور که می‌دانید، اگرچه گفته می‌شود منبع سؤالات از خود کتاب است، باید یادآور شد که مدل طراحی سؤالات کنکور لزوما مشابه کتاب نیست. شما در کتاب مطالب را طوری می‌آموزید که مناسب امتحان تشریحی است، ولی در کنکور باید تست بزنید. جواب پیش رویِ شماست، یکی از چهار گزینه، اما انتخاب آن به شما واگذار شده است.

اینجاست که شیوه‌ی حل مسئله برای رسیدن به جواب اهمیت پیدا می‌کند؛ اینکه از چه راهی باید به جواب رسید. کتاب راه استاندارد را آموزش داده است، اما آیا لزوما این راه استاندارد سریع‌ترین، ساده‌ترین و دقیق‌ترین راه است؟

پیشنهاد من این است که به جای پشیمانی و سَرخوردگی ناشی از عدم حضور در این کلاس‌ها، تست‌های سال‌های گذشته را حل کنید. این کار را باید از همان ابتدا آغاز نمود. موکول کردن آن به دوره‌ی کوتاه‌مدت قبل از کنکور، باعث می‌شود تا با نوع طراحی سؤالات به‌قدر کافی آشنا نباشید.


 ۵. آیا فکر می‌کردم ثبت‌نام در کلاس کنکور، به معنیِ قبول شدن در کنکور است؟

پیرو نکته‌ی قبلی، عده‌ای نیز به خیالِ حضور در کلاس و آزمون آزمایشی، خود را از پیش، فاتح صندلی دانشگاه می‌دانند. برخی از این افراد، تصمیم می‌گیرند سال چهارم را غیرحضوری بخوانند. گاه علاوه بر کلاس کنکور، در کلاس‌های آموزشی نیز شرکت می‌کنند. پس از مدتی مشاهده می‌کنند که آموزشگاه تکنیک‌هایی عجیب‌وغریب و البته آسان و کارآمد آموزش می‌دهد. بر همین اساس، کلاس‌های دبیرستان را جدی نمی‌گیرند، یا سر کلاس نمی‌روند یا اینکه حین درس با بغل‌دستی‌شان پچ‌پچ یا با تلفن همراه‌شان بازی می‌کنند، یا کلیپ می‌بینند یا پیام می‌فرستند. غافل از اینکه بی‌توجهی به نوع آموزش مدرسه، به احتمال زیاد باعث می‌شود عملکرد خوبی در امتحانات تشریحی نداشته باشند. درنتیجه، با کاهش معدل نمرات‌شان، چه بسا تأثیر مثبت معدل در نتیجه‌ی آزمون سراسری را از دست بدهند.


۶. آیا با خیال‌پردازی، خام‌اندیشی یا بی‌هدف به استقبال کنکور رفتم؟

شکست در تحقق انتظاراتِ غیر واقع‌بینانه و ایده‌آل‌گرایانه، ممکن است شما را سَرخورده و به کل از موفقیت در کنکور ناامید کند. در این صورت هیچ بعید نیست با ابتلا به بی‌هویتی و از خودبیگانگی، لاقیدی و علاف بودن را انتخاب کنید. متأسفانه باید اقرار کرد بخش عمده‌ی جمعیت چندصد هزار نفری کنکور را چنین افرادی تشکیل می‌دهند. افرادی که در عین مستعد بودن، شناختی از توانایی‌ها و ارزشمندی‌هایشان ندارند و به‌نوعی قربانی ناآگاهی و تحمیل الگوهای پسندیده‌ی جامعه شده‌اند. نیتجه آن است که بسیاری از این افراد، با انگیزه‌ی همرنگ شدن با جماعت، مدام درجا می‌زنند.

شاید شما نیز چنین افرادی را دیده باشید. برخی از همین دانش‌آموزان، حتی با بار و بندیل می‌آیند و از صبح تا شب در کتابخانه بست می‌نشینند. احیانا پیژامه می‌پوشند و همان پای میز، موکت می‌اندازند. همان‌جا، هم غذا می‌خورند و هم می‌خوابند. اگر چنین افرادی را ندیده‌اید، باور کنید که اینها غیرواقعی و صحنه‌هایی از یک فیلم کمدی نیست!

در همین خصوص، یکی از مشهورترین اعترافات میانِ کنکوری‌های ناکام، به‌خصوص باسابقه‌ترها، این است که اگر تست نمی‌زدند و فقط کیک و آبمیوه‌ی سر جلسه را می‌خوردند، رتبه‌ی بهتری به‌دست می‌آوردند. به نظر من اصلا حرف اشتباهی نمی‌زنند.

سال‌ها پیش، یکی از دوستانم سر جلسه‌ی کنکور تجربی، وقتی تست‌های دروس عمومی را خوب نزده بود، دیگر دفترچه اختصاصی را باز نکرد و همین‌طور ندیده پاسخنامه را سیاه کرده بود. بعد هم با خوردن کیک و ساندیس، آسوده‌خاطر از جلسه بیرون آمده بود. عاقبت رتبه‌ی کشوری‌اش از ۴۰۰ هزار هم پایین‌تر شد. من مطمئنم اگر سفید تحویل داده بود، نتیجه‌ی آبرومندانه‌تری می‌گرفت.


 ۷. آیا منابع تستی را روی هم تلنبار کردم و از هیئت و هیبت آنها ترسیدم؟

متأسفانه این اشتباه باعث می‌شود ابتدا به کمال گرایی و سپس به اهمال‌کاری دچار شوید و به تبع آن، فرار از مسئله و توجیه و فرافکنی را انتخاب کنید. این اشتباه، شما را مثل نکته‌ی قبلی، در مسیر لاقیدی و ساندیس‌نوشی می‌اندازد.

باور کنید که اصلا لازم نیست کتاب‌ها را روی هم بچینید و خودتان را ملزم کنید تک‌تک آنها را بخوانید. در این صورت، اگر بخواهید برای هر درس فقط از یک منبع کمک‌آموزشی استفاده کنید، شاید به ۱۰ کتاب قطور نیاز داشته باشید. اصلا فرض کنید این ۱۰ کتاب را هم خوانده‌اید، آیا واقعا مطمئن هستید که کل مطالب را آموخته‌اید؟ بهتر نیست به جای آن، در قسمت‌هایی که قوی‌تر هستید، بیشتر تمرین کنید تا حسابی ورزیده شوید؟

معمولا نقاط ضعف کنکوری‌ها بیشتر از توانمندی‌هایشان است. منظور از نقاط ضعف، مباحثی است که یادگیری و تسلط بر آنها، زمان و انرژی زیادی را از فرد می‌گیرد. کنکوری‌ها اگر در توانمندی‌هایشان متبحر بشوند، عملکرد بهتری خواهند داشت. به همین دلیل تعجب‌آور نیست که با تمرکز بر کاستی‌ها و ضعف‌ها، از دست‌یابی به نتیجه‌ی مطلوب خود باز بمانید، مگر آنکه آن مبحث، به‌قدری بنیادی و ضروری باشد که نتوان از آن چشم‌پوشی کرد؛ مثل محاسبات ریاضی یا صیغه‌ها و ریشه‌های افعال عربی.

نکته‌ی دیگر، افتادن از آن طرف پشت بام است. در این میان، افرادی هستند که اصلا بازار داغ کنکور را به رسمیت نمی‌شناسند و بی‌آنکه برگی از یک کتاب کمک‌آموزشی را ورق زده باشند، با شکوهمندی بر صندلی کنکور جلوس می‌کنند. دوستی داشتم که سال ۸۶ کنکور زبان داده بود. تعریف می‌کرد که وقتی سر جلسه رفتم، بعد از نظر انداختن به یک reading، تنها یک کلمه is را در آن تشخیص دادم (!)


۸. آیا رشته‌ای که انتخاب کرده‌ام، متناسب با توانایی‌هایم است؟

مشکلات امروز شما، ممکن است ریشه در ابتدای مسیر داشته باشد. متأسفانه مدرسه به ما مهارت انتخاب کردن را نمی‌آموزد. یا لااقل آموزش این مهارت فوق‌العاده مهم، به‌طور رسمی و فراگیر، جزو سرفصل‌های درسی لحاظ نمی‌شود.

گفتنی است که انتخاب زمانی معتبر خواهد بود که با آگاهی، ارزیابی و مصلحت‌اندیشی صورت گرفته باشد و شما بتوانید توضیح دهید چرا فلان گزینه را انتخاب و از گزینه‌های دیگر صرف‌نظر کرده‌اید. پیرو همین نکته‌، بسیاری از دانش‌آموزان شاید دلیل قانع‌کننده‌ای برای انتخاب رشته‌ی دبیرستانی خود نداشته باشند؛ به‌خصوص آنهایی که در حال حاضر به‌نوعی، به پوچی و گم‌گشتگی مبتلا شده‌اند.

محتمل است که برخی از این افراد برای سبک کردن بار خود، با منطق خودشان رشته‌ی ادبیات و علوم انسانی را انتخاب کرده باشند. احتمال دارد آنها که می‌خواسته‌اند باکلاس باشند و در مدرسه و فامیل اسم و اعتباری به‌دست آورند، رشته‌ی ریاضی را برگزیده باشند. ممکن است کسانی که از ریاضی واهمه داشته‌اند و در عین حال به علوم انسانی راغب نبوده‌اند، گزینه‌ی میانه، یعنی علوم تجربی را انتخاب کرده باشند. برخی دیگر نیز شاید به عشق دوستان یا به هوای یک سال زودتر کنکور دادن به هنرستان رفته باشند.

تأسف‌آور آن است که در اکثر موارد، معیار مدرسه هم محکمه‌پسندتر از این استدلال‌های بی‌مایه نیست. آنها برای هدایت تحصیلی دانش‌آموزان، گاه فقط معدل و نمره‌ی دروس خاص هر رشته را مبنا قرار می‌دهند. مطابق این الگو، اگر دانش‌آموزی نمره‌ی بالایی در درس زیست‌شناسی و شیمی گرفته باشد، به‌طور پیش‌فرض باید سر کلاس تجربی بنشیند. اگر نمره‌ی ریاضی و فیزیکش خوب باشد، در رشته‌ی ریاضی ثبت نام می‌شود. اگر از همه‌جا وامانده باشد، بی‌گمان جایی در دبیرستان نخواهد داشت مگر در کلاس علوم انسانی. کج بودن این دیوار زمانی مشخص می‌شود که شما دیگر از زمین به ثریا رسیده‌اید.


 ۹. آیا اولین بار که دانشگاه را دیدم، روز کنکور و در حوزه‌ی امتحانی بود؟

سوال پس از شکست در کنکور

دور از انتظار نیست اگر از یک پشت‌کنکوری بشنوید: روز کنکور تصورات رویایی‌ام فروریخت. دیدم که دانشگاه، آنچنان که دیگران می‌گفتند، کعبه‌ی آمال من نیست. همان‌ها که مدام به من گفتند همین دو سه سال را بگذرانی، بعد از آن دیگر راحت خواهی بود. استوار و صبور باش و سرت را مثل کبک در کتاب فرو کن. به من نگفتند آدم تا زنده است چاره‌ای جز رویارویی با مشکلات ندارد، به من نگفتند تازه بعد هم وقتی مشکلاتش حل می‌شود باید برای حفظ آسودگی‌اش خود را به تقلا و تکاپو بیندازد.

پذیرفتن این مطلب شاید برای‌تان بسیار ناگوار باشد، البته این سَرخوردگی سزاوار نکوهش نخواهد بود. شاید من هم به سن شما بودم، میان این همه کنکورگری، برایم دشوار بود که بفهمم امپراتور لُخت است!


۱۰. آیا می‌خواهم سرنوشتی مشابه این دانشجویان داشته باشم؟

بسیاری از دانشجوهای تازه وارد، در ترم اول مشروط می‌شوند یا نمراتی می‌گیرند که با نمرات دوره‌ی دبیرستان‌شان تفاوت زیادی دارد. غالبا علت آن است که متوجه و مجذوب جوّ متفاوت دانشگاه نسبت به دبیرستان می‌شوند. فکر می‌کنند حال که از قیف سرتنگ کنکور گذشته‌اند، دیگر همه چیز تمام شده است و الان موسم عیش‌ونوش است. بدانید که هرگز، هرگز و هرگز با ورود به دانشگاه مشکلات‌تان تمام نمی‌شود، بلکه دامنه و شدت مشکلات‌تان تغییر می‌کند. بشر تا زنده است مسئله و مشکل دارد، تازه اگر بعد از مرگ مشکل نداشته باشد!

اگر وضع شما هم به همین شکل پیش برود، باید منتظر تجربه‌ی احساسات ناخوشایندی باشید. شاید با مشاهده‌ی عملکرد نامطلوب‌تان، به‌اشتباه خود را ناتوان‌تر از دیگر هم‌‌کلاسی‌هایتان ارزیابی کنید. ممکن است کاملا انگیزه‌تان را نسبت به درس خواندن از دست بدهید و برای گریز از این زندگی بی‌معنا، تسلیم اهمال‌کاری و واماندگی بشوید. حتی اگر درنهایت بعد از ۴ سال، به هر ضرب‌و‌زور لیسانس بگیرید، انگار از زندان آزاد شده‌اید؛ زندانی‌ای که بین خود و جامعه‌اش نسبتی نمی‌بیند. دستاورد او چیزی نیست مگر محفوظاتش، تازه از بیشترشان هم نمی‌تواند در زندگی روزمره‌اش استفاده کند.

او دیگر آن نوجوان سابق نیست. در حال حاضر یک مدرک لیسانس دارد که شاید بابت آن میلیون‌ها تومان پول خرج کرده باشد. در این وضع، باید دنبال کار هم بگردد، کارهایی که غالبا حقوق پیشنهادی‌شان شرم‌آور است. این تجربه‌های دردناک به احتمال زیاد از عزت نفس او خواهد کاست. در شرایط پیچیده‌تر، حتی ممکن است از تشکیل زندگی مشترک وحشت کند. سرنوشت بسیار غم‌انگیز و البته فراگیری است. پس چه باید کرد؟ آیا باید سر فرود آورد و تسلیم روزگار شد؟ قطعا پاسخ منفی است. برای آشنایی با ترفندها و ابزارهای خروج از این بحران، قسمت دوم این مقاله را دنبال کنید.


۱۱. آیا والدین با حمایت بیش‌ازحد یا با تمنا و اندرز، از من توقع بی‌جا داشتند؟

در خانواده بالاترین مدرک سیکل است، خواهر که زود ازدواج کرد و همسرداری و بچه‌‌داری فرصت ادامه‌تحصیل را از او گرفت، برادر بزرگ‌تر مجبور شد کنار پدر کار کند تا خرج خانواده را دربیاورد. همه به سهم خود تلاش کرده‌اند، اکنون نوبت به من رسیده است. قرار است به‌جای آنها کنکور بدهم و لیسانس بگیرم تا به قول آنها جلوی فامیل و در و همسایه، آبرو داشته باشیم.

شما اگر تنها موفق به تحقق اهداف خودتان بشوید، بی‌اندازه شایسته‌ی تحسین هستید، روا نیست کسی فراتر از این از شما انتظار داشته باشد. مگر یک نفر چقدر انرژی دارد که بخواهد آرزوهای برآورده‌نشده‌ی دیگران را هم برآورده کند؟ اگر در چنین شرایطی قرار گرفته‌اید، پیش از هر اقدامی، توانمندی و آرزومندی خود را با هم مقایسه کنید. هرچه فاصله‌ی بین این دو بیشتر باشد، میزان نارضایتی شما از زندگی بیشتر خواهد بود.

برخی دیگر نیز پدر و مادرشان تحصیلات عالیه دارند. هیچ بعید نیست که این افراد به دنیا آمده باشند تا درنهایت یکی مثل سایر بزرگان خاندان خود شوند. غافل از اینکه تحت چنین شرایطی، ممکن است فردیت‌شان قربانی مصلحت‌طلبی و سلیقه‌ی عمومی خانواده ‌شود.

شاید افسردگی بسیاری از افرادی که موقعیتِ ممتاز و منزلت اجتماعی رشک‌برانگیزی دارند، نتیجه‌ی تربیت در چنین فضایی باشد. برای مثال یک روز اتفاقی با جوانی برخورد کردم که بسیار باشخصیت و مصمم بود. سومین یا چهارمین بار بود که می‌خواست در کنکور شرکت کند. پیش از این با رتبه‌ی زیر ۲۰۰۰ قبول شده بود، اما این رتبه، او را به رشته‌ی دلخواهش نمی‌رساند. این ناکامی به‌اضافه‌ی مسائل دیگر، باعث شده بود با لجبازی بیشتری درس بخواند، تا انتظارات اولیای مدرسه را محقق کند. او یکی از دانش‌آموزان سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) بود. شانس آورد که خودکشی‌اش ناموفق بود و پس از چند ماه از کُما برگشت!


۱۲. آیا واقعا می‌خواهم به دانشگاه بروم؟

بی‌تردید تمایل شما به قبولی در دانشگاه، با هر انگیزه و توجیهی، صددرصد به نفع مؤسسات آموزشی خواهد بود، اما آیا منافع شما هم مد نظر قرار می‌گیرد؟ پاسخ دادن به این پرسش، وظیفه‌ای است که پیش از هرکس، برعهده‌ی خود شماست. آیا راضی هستید با عبور از کنکور و ورود به دانشگاه، غافلگیر، سَرخورده یا پشیمان شوید؟

به گفته‌ی «کن رابینسون» مدرک‌گرایی، دیگر مانند گذشته ارج و قربی ندارد، پس بگردید و ببینید چه هدف و انگیزه‌‌‌ی دیگری برای حضور در دانشگاه دارید؟ افزایش معلومات؟ به‌دست آوردن موقعیت شغلی مناسب؟ همرنگ شدن با جماعت؟ چشم‌وهم‌چشمی؟ فرار از سربازی؟

با صداقت با این مسائل روبه‌رو شوید:

  • آیا واقعا به طراحی مسیر اختصاصی زندگی خود فکر کرده‌اید یا اینکه تسلیم جامعه و دنباله‌روی تصمیمات رایج عمومی شده‌اید؟
  • آیا فکر می‌کنید که اگر به دانشگاه راه پیدا نکنید به این معناست که در مقایسه با دختردایی‌تان آدم کندذهن و ناتوانی هستید؟
  • آیا فکر می‌کنید که برای حفظ آبرو در مراسم خواستگاری، لازم است لااقل لیسانس رشته‌ای (حتی اگر شده آبیاریِ گیاهانِ دریاچه‌ی ارومیه!) را داشته باشید؟
  • آیا اگر سربازی اجباری نباشد، باز هم می‌خواهید به دانشگاه بروید؟ (در بسیاری از موارد به‌محض پرسیدن این سؤال، پاسخ منفی دریافت کرده‌ام. اصلا یکی از افرادی که به این سؤال پاسخ منفی داده است، خودِ من هستم!)

اگر به این پرسش‌ها فکر نکنید، به احتمال زیاد درنهایت در مخمصه می‌افتید؛ مخمصه‌ای که برای خروج از آن مجبور می‌شوید مدام به‌دنبالِ گرفتن مرخصی، حذف ترم، تغییر رشته، انصراف و کنکور مجدد باشید یا درنهایت، به حضور بی‌معنا و منفعل در کلاس درس محکوم شوید؛ تازه اگر به قول خودتان، کلاس را نپیچانید. شُعار غالب دانشجویانی که در مخمصه می‌افتند، جمله‌ی «خسته نباشید» خطاب به استاد است؛ آن هم در همان نیم‌ساعت اول کلاس!


 ۱۳. آیا می‌دانم چه می‌خواهم؟

 

شرط لازم برای واکاوی موفق انگیزه‌ها، دست یافتن به مرتبه‌ای قابل قبول از خودشناسی است. در ضمن، این کار کمی هم به فوت‌وفن تحلیلگری نیاز دارد. برای خودشناسی ابزارهای زیادی وجود دارد، اما از بین آنها «آزمون‌های معتبر» انگشت‌شمار و معدود هستند. نباید اسیر ظاهر و جذابیت‌های دروغین و بی‌اساس ابزارهای خودشناسی شوید. برای مثال، تست هوش هیجانی، تست MBTI، تست کهن‌الگوهای اسطوره‌ای از جمله آزمون‌هایی بودند که به من خیلی کمک کردند. پیشنهاد می‌کنم حتما، حتما و حتما کتاب «شغل مناسب شما» اثر پل و باربارا تیگر را بخوانید. دختر خانم‌ها هم می‌توانند در کنار این، کتاب «همسر مناسب شما» را از همین دو نویسنده مطالعه کنند. کتاب مفید دیگر «استعدادیاب کلیفتون» است که با عنوان «پنج نقطه‌ی برتر خود را بشناسید» شناخته می‌شود.

لطفا این مسائل را شوخی نگیرید. غافلگیر شدن را انتخاب نکنید. شاید در آینده به این سادگی فرصت جبران اشتباهات و اصلاح انتخاب‌هایتان را به‌دست نیاورید. اگر می‌خواهید در آینده زندگی راحتی داشته باشید، اگر می‌خواهید برای گرفتن وام، دربه‌در دنبال ضامن ندوید، اگر مایلید از منزلت اجتماعی و زندگی خانوادگی خوبی بهره‌مند شوید، برای رسیدن به اینها باید از همین الان تلاش کنید.

منتظر کسی نباشید. بگذارید آب پاکی را روی دست‌تان بریزم و خیال‌تان را راحت کنم. مهم‌ترین و تأثیرگذارترین فرد در سرنوشت شما کسی نیست جز «خودتان». پس به امید این و آن نباشید و منتظر تغییر یا بهبود سیاست‌ها نمانید. آدم عاقل در عین حال که منتظر فرصت‌هاست، دست روی دست نمی‌گذارد، تلاش می‌کند و خود را توانمند می‌سازد.

در همین راستا، پیشنهاد می‌کنم قبل از هرگونه تصمیم گیری، با «خطاهای شناختی» آشنا شوید. آشنایی با آنها باعث می‌شود تهدیدها را از خود دور و فرصت‌ها را به خود نزدیک‌تر کنید.


 ۱۴. آیا می‌خواهم دوباره از یک سوراخ گزیده شوم؟

برخی از افراد تا خودشان چیزی را تجربه نکنند، به درک قابل قبولی از پدیده‌ها و رویدادهای پیرامون خود نمی‌رسند. انگار که باید سرشان به سنگ بخورد، اما چندبار؟ به چه قمیتی؟

بسیار بعید به نظر می‌رسد که بتوان مستقل از گذشته و بی‌توجه به آینده تصمیم گرفت. پیرو همین اصل، هر انتخاب شما می‌تواند انتخاب‌های بعدی‌تان را تحت تأثیر قرار بدهد و بر تصمیم‌های بعدی‌تان سایه بیندازد، چنانکه گاهی عواقب یک انتخاب، گریبان‌تان را ‌بگیرد و تأثیرات نامطلوبش تا مدت‌ها بر شما تحمیل ‌شود. دلیل این همه تأکیدم این است که متأسفانه دانش‌آموزان زیادی را در این زمینه غیرمصمم، بی‌اراده، از پیش تسلیم‌شده، ناآگاه و بی‌هدف یافته‌ام؛ همان‌ها که به احتمال زیاد بعدا کاری از دست‌شان بر نمی‌آید، مگر گشودن سفره‌ی دل‌شان برای دیگران.

دوستی داشتم که فقط می‌خواست مهندسی مکانیک قبول شود. بار اول که کنکور داد این رشته را در یک دانشگاه غیرانتفاعی در یکی از استان‌های جنوبی کشور قبول شد. برایم تعریف کرد که هنگام ثبت‌نام، فضای دانشگاه هیچ به مذاقش خوش نیامده بود. درنهایت، از ثبت‌نام منصرف شد و یک سال معطل ماند تا دوباره کنکور بدهد.

خودتان قضاوت کنید؛ اگر این دوست من قبل از انتخاب رشته، دست‌ِکم یک‌بار به وب‌سایت دانشگاه یادشده مراجعه کرده بود، لزوما باز هم همین انتخاب را می‌کرد؟ آیا باز هم یک سال از عمر خود را پشت دروازه‌ی دانشگاه می‌گذراند؟ آیا یک جست‌وجوی ۵ دقیقه‌ای، نمی‌توانست از هدر رفتن ۳۶۵ روز از عمر گران‌بهای او جلوگیری کند؟

بر همین اساس، اگر به شعر، بازیگری، موسیقی، روان‌شناسی، فیزیک، شیمی، زبان انگلیسی و هر رشته‌ی دیگری علاقه‌مندید، تا زمانی که به‌اندازه‌ی کافی تحقیق نکرده‌اید، رشته و دانشگاه خود را تعیین نکنید. در غیر این صورت، بعد از ورود به دانشگاه، احتمالا از تفاوت تصورتان با واقعیت امر، متعجب می‌شوید!


 ۱۵. حالا با این وضعیت انتخاب رشته بکنم یا نه؟

اگر می‌خواهید به بهترین جواب برسید، به نظرم می‌ارزد که کمی همت کنید و وقت بگذارید. جوابی که ممکن است مثل تغییر ریل قطار، مقصد آینده‌تان را تعیین کند. پیشنهاد می‌کنم در صورت امکان در فاصله‌ی اعلام نتایج و انتخاب رشته، به چند دانشگاه مطرح سفر کنید یا به نزدیک‌ترین دانشگاه بروید یا لااقل به وب‌سایت آن دانشگاه‌ها سر بزنید. تاریخچه، امکانات، رتبه‌ی علمی، سیاست‌های حاکم بر فضای آموزشی، سابقه و دستاوردهای علمی استادان و … را بررسی کنید. اگر در قسمت آشنایی با دانشگاه فایل ویدئویی بیابید که دیگر نور علی نور است.

در هنگام مراجعه به دانشگاه، هرگز به‌سرعت به روایات و حکایات دیگر دانشجوها اعتماد نکنید. در عوض، رتبه‌ی آزمون سراسری و معدلی فعلی‌شان را بپرسید. سؤال کنید چندبار مشروط شده‌اند؟ (مشروطی یعنی معدل ترم دانشجو از ۱۲ کمتر شود.) چندبار مرخصی گرفته‌اند؟ چندبار حذف ترم کرده‌اند؟ چه درسی را بیش از همه‌ی درس‌ها افتاده‌اند؟

با طیف متنوعی از دانشجویان گفت‌وگو کنید. فقط سراغ پیش‌کسوتان دانشگاه نروید؛ همان‌هایی که نیّت کرده‌اند یک‌مرتبه با استادان خود بازنشسته و فارغ‌التحصیل بشوند. اصلا با مدیرگروه رشته‌ی موردنظرتان رودررو گفت‌وگو کنید، او بیش از هرکس دیگری اطلاعات موثق دارد و از تغییرات آتی قوانین و سیاست‌های خرد و کلان مطلع است.

راه دیگر، تهیه‌ی دفترچه‌ی انتخاب رشته‌ی سال گذشته است که در آن شرایط خاص دانشگاه‌ها و بایدها و نبایدهای هر رشته ذکر شده است. مثلا اگر به رشته‌ی تربیت‌بدنی علاقه دارید، بررسی کنید که آیا نمره‌ی عینک‌تان اجازه می‌دهد چنین رشته‌ای را انتخاب کنید یا نه؟ یا اگر می‌خواهید در شهر دیگری ادامه تحصیل بدهید، آیا دغدغه‌ی اِسکان دارید یا نه؟ در صورت جواب مثبت، آیا حاضرید در دانشگاهی ثبت‌نام کنید که خوابگاه‌هایش بیرون از دانشگاه هستند؟


۱۶. برای انتخاب رشته باید به چه نکاتی توجه کنم؟

خودشناسی اولین و مهم‌ترین نکته است. گزینه‌ی دیگر بازار کار است. چه برنامه‌ای برای کسب درآمد و تأمین هزینه‌‌های زندگی‌تان دارید؟ آیا به برنامه‌ی جایگزین اندیشیده‌اید؟ آیا می‌خواهید کارمند بشوید؟ در شرکت خصوصی یا یک دستگاه دولتی؟ آیا از همین الان به فکر مهاجرت و جست‌وجوی شغل در آن سوی آب هستید؟ آیا می‌خواهید کارآفرین بشوید؟ آیا می‌خواهید وارد فضای دانشگاهی شوید؟ آیا رشته‌ای که امسال بازار کار خوبی دارد، چهار سال آینده هم به همین شکل خواهد بود؟ آیا چهار سال بعد، فارغ‌التحصیل این رشته از سوی صاحبان کار به همکاری دعوت می‌شود؟ از کجا معلوم که بازار آن، اشباع نشده یا از رونق نیفتاده باشد؟ بی‌شک نمی‌توان همه چیز را پیش‌بینی کرد یا بر همه چیز کنترل داشت، اما گاهی اوقات کمی پرس‌وجو مانع از این می‌شود که در آینده متأسف شویم و حسرت بخوریم.

آینده‌ی شما بیش از اینها ارزش دارد. اگر خودتان و ترجیحات‌تان را بشناسید، انتخاب کردن بسیار آسان می‌شود. مثلا فرض کنید با مطالعه‌ی منابع خودشناسی، متوجه شده‌اید که علاقه‌ای به ارتباطات اجتماعی متعدد و سطحی ندارید. درونگرایی در شما غالب است، طوری که بیشتر دوست دارید دور از جمعیت، به مسائل موردعلاقه‌ی خود فکر کنید. در این صورت می‌توان گفت که فضای پژوهش، نظریه‌پردازی، اشتغالات هنری، صنایع دستی و … به روحیات شما نزدیک‌تر است، اما آیا در این زمینه‌ها، مستعد هم هستید؟ آیا واقعا به فعالیت‌های یادشده علاقه دارید؟ در صورت پاسخ مثبت، آیا اصلا جسارت پیگیری انتخاب خود را دارید؟ یا ازقضاوت دیگران و مخالفت احتمالی خانواده واهمه دارید؟ اصلا آیا رتبه‌تان اجازه می‌دهد رشته‌ی دلخواه‌تان را انتخاب کنید؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها، با افراد صاحب‌نظر مشورت کنید. زحمت امروز این کار، از پشیمانی و سَرخوردگی فردا بهتر است.


 ۱۷. آیا حاضرم برای پذیرفتن مسائل پیشِ رو آماده شوم؟

آیامی‌دانستید اگر پیش از پایان دومین ترم از دانشگاه انصراف بدهید، حق شرکت مجدد در دانشگاه روزانه را نخواهید داشت؟ آیا می‌دانستید تنها یک‌بار می‌توانید از دانشگاه انصراف و مجددا کنکور بدهید؟ (منبع: iranmoshavere)

اگر به این نتیجه رسیدید که شاید قبول نشدن در دانشگاه، از ثبت‌نام ناآگاهانه عاقلانه‌تر باشد، به شما تبریک می‌گوییم.

همان‌طور که اشاره شد دانشگاه دولتی در کنار مزایای متعدد، محدودیت‌های خاص خود را نیز دارد. مثلا اگر در امتحان غایب باشید، نمره‌ی آن درس‌‌تان صفر و در معدل‌تان لحاظ می‌شود. همچنین، غیبت از کلاس اختیاری نیست، مگر با هماهنگی استاد. در غیر این صورت، عدم حضور در کلاس می‌تواند باعث حذف آن درس و مانع حضور شما در جلسه‌ی امتحان شود. دیگر اینکه سه بار مشروطی پیاپی، منجر به اخراج آموزشی خواهد شد و اگر قصد ادامه تحصیل داشته باشید، باید در این مورد درخواست بدهید و پس از طی مراحل اداری، منتظر پاسخِ مسئولین دانشگاه باشید.

مسئله‌ی دیگر بحث اسکان و اقامت است. آیا واقعا برای شروع زندگی خوابگاهی آمادگی دارید؟ آیا با تهدیدها و آسیب‌های محتمل و البته مرسوم در زندگی خوابگاهی آشنا هستید؟ آیا از نظر اقتصادی قدرت پرداخت هزینه‌ی خوابگاه را دارید؟ آیا آن‌قدر تجربه‌ی اجتماعی دارید که بتوانید در فضای ناشناس و متفاوت شهر مقصد، بی‌دردسر زندگی کنید؟ در صورت تمایل، قبل از پاسخ مثبت و منفی به این سؤال، فیلم «دربند» را ببینید، هم فال است و هم تماشا.


 ۱۸. کنکور در مقایسه با کل زندگی‌ام چقدر اهمیت دارد؟

سال‌هاست که حضور در دانشگاه در مقایسه با گذشته، بی‌قدروقیمت شده است. پیش از این، نشستن بر صندلی دانشگاه ساده نبود. هرکس که به دانشگاه راه می‌یافت، حکم رزمنده‌ی از جهادبرگشته را داشت، اما امروزه با افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو، شرایط تغییر کرده است.

گذشته از این، در زندگی مسائل بسیار مهم‌تری پیش خواهد آمد که استرس کنکور در مقابل آن پوچ و بی‌ارزش به نظر می‌رسد. اگر کنکورچی‌ها اینها را به شما بگویند، آنگاه باید بساط خود را جمع کنند. آنها نمی‌دانند یا نمی‌خواهند به شما بگویند که غیر از دخترانِ آتنایی و احیانا آرتمیسی (آتنا و آرتمیس دو نمونه از کهن‌الگوهای زنانه هستند که ویژگی‌هایی همچون عقل، رقابت‌جویی و سرسختی در رسیدن به هدف را دارند) و پسران آپولوییِ و زئوسی (آپولو و زئوس دو نمونه از کهن‌الگوهای مردانه هستند. از جمله ویژگی‌های آنها می‌توان به مرتب و منظم بودن، پیگیری و بااراده بودن، قدرت‌طلبی و تیزبینی اشاره کرد) دیگر دانشجویان شاید مجبور باشند، برای کسب مدارج عالیه بیشتر یا به شکل دیگری تلاش کنند.

همچنین، ممکن است بدون شناخت از روان‌شناسی جنس مخالف و الگوهای جذب، به خودتان صدمه بزنید. غالبا این عارضه گریبان دانشجویانی را خواهد گرفت که از یک شهرستان کوچک‌تر به یکی از کلان‌شهرها کوچ می‌کنند. پیش از هر اقدام، باید طرف مقابل را به‌خوبی بشناسید. کتاب «آیا تو آن گمشده‌ام هستی؟» از باربارا دی آنجلیس، در این مسیر شما را یاری خواهد کرد.

بی‌توجهی به آینده‌ی شغلی هم دور از خردمندی است. کافی است که فرض کنید از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اید. آیا مطمئن هستید آنچه آموخته‌اید به کارتان می‌آید؟ اصلا آیا به بازار کار اندیشیده‌اید؟ یا مثل زمان دانشجویی من، می‌خواهید با بی‌اعتنایی به وضع موجود، حدس گلدباخ را اثبات یا مسئله‌ی تثلیث زاویه را حل کنید؟!

کنکورگران به مشتریان‌شان نمی‌آموزند که چطور واقع‌بین باشند. شاید خرده بگیرید که وظیفه‌شان هم آموزش این چیزها نیست. صددرصد حق با شماست، اما در مقابل باید با صراحت یادآوری کنم که اغراق در اهمیت کنکور و نشان دادن درِ باغ سبز به کنکوری‌ها، کلاهبرداری ناجوانمردانه‌ای است!

بر گرفته از : چطور

ممکن است به این مطالب نیز علاقمند باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.